انجمن ادبی پدرام توس

جستجو در تاریخ، هنر، فرهنگ و ادبیات ایران زمین

انجمن ادبی پدرام توس

جستجو در تاریخ، هنر، فرهنگ و ادبیات ایران زمین

#خلاصه #داستان پادشاهی #کیخسرو نبرد سپاه ایران و توران #کاموس_کشانی ٥   ✨چو گودرز روی تهمتن بدید✨ ✨شد از آب دیده رخش ناپدید✨ ✨گرفتند مر یکدگر را کنار✨ ✨ز هردو بر آمد خروشی بزار✨  سراپرده ای برای رستم برپا کردند و درفش او را بر آن افراشتتد. با دمیدن آفتاب، سپهدار هومان پس از دیدن جوش و خروش در سپاه ایران و سراپرده دیبای فیروزه رنگی که درفش و نیزه پیلتن بر آن استوار بود، شتابان نزد پیران رفت. پیران به او گفت از بد روزگار اگر رستم به این کارزار آمده باشد؛ ✨بدو گفت پیران که بد روزگار✨ ✨اگر رستم آید بدین کارزار ✨ ✨نه کاموس ماند نه خاقان چین✨ ✨نه شنگل نه گردان توران زمین✨  پس شتابان نزد فرطوس، کاموس و منشور رفت و آنها را آگاه نمود. اما کاموس با سرزنش به او گفت: چرا فال بد میزنی، گیرم که خود کیخسرو به جنگ آمده باشد، نهنگ از دیدن درفش من به خروش می آید، رستم که جای خود دارد.  ✨دل پهلوان زان سخن شاد گشت✨ ✨زاندیشه رستم آزاد گشت✨  پیران از آنجا نزد خاقان چین رفت و از او خواهش کرد که در قلب سپاه قرار گیرد و از آنطرف،  ✨چورستم بدید آنک خاقان چه کرد✨ ✨بیاراست در قلب جای نبرد✨  رستم به پهلوانان گفت در راه آمدن دو منزل یکی کردم و رخش خسته است. شما یاری کنید تا رخش امروز را استراحت کند. رستم بالای کوه رفت و دشت را پر از سپاه دشمن دید. در اندیشه فرو رفت و در بازگشت به پهلوانان گفت تا کنون لشکری به این بزرگی ندیده ام و تا نیمه روز لشکر ها در دشت دو فرسنگ در مقابل هم صف کشیدند.  از لشکر تورانیان پهلوانی که نام او اشکبوس بود جلو آمد و هم نبرد طلبید. رهام به نبرد او رفت ولی بعد از انداختن چند تیر از کمان، اشکبوس با گرز به او حمله کرد و رهام که از نبرد خسته شده بود به سوی کوه برگشت. رستم از کار رهام برآشفت و به طوس گفت: رهام اهل جام و باده است نه مرد میدان نبرد. تو در قلب سپاه بمان بگذار من پیاده کارزار کنم و پیاده به میدان رفت.  اشکبوس با خنده پرسید نامت چیست. رستم جواب داد: ✨مرا مادرم نام مرگ تو کرد✨ ✨زمانه مرا پتک ترگ تو کرد✨    و اکنون ای سواره درس کارزار را پیاه بتو خواهم آموخت.  ✨پیاده مرا زان فرستاد طوس✨ ✨که تا اسپ بستانم از اشکبوس✨ ✨پیاده به از چون تو پانصد سوار✨ ✨بدین روز و این گردش کارزار✨   اشکبوس پرسید سلاح تو کجاست، تمام کار و سخنت به شوخی می ماند. رستم تیر و کمان را که بر بازو داشت نشان داد. پس تهمتن به زانو نشست و اسب اشکبوس را نشانه رفت. وقتی اسب به زمین افتاد، رستم به خنده گفت: ای کشانی ! اکنون بر زمین کنار جفت گرانمایه خودت بنشین، سرش را در کنار بگیر و زمانی استراحت کن !   اشکبوس کمان را به زه کرد و بر رستم دستان باران تیر گرفت ولی رستم تیر ها را رد کرد. رستم یک تیر خدنگ با چهار پر عقاب در کمان گذاشت.  ✨چوبوسید پیکان سر انگشت اوی✨ ✨گذر کرد بر مهره پشت اوی✨  رستم کمان بر دست همچنان که خرامان رفته بود خرامان پیاده به قلب سپاه بازگشت. خاقان سواری را فرستاد که برود و آن تیر را از تن اشکبوس بیرون کشیده نزد او آورد.   چون خاقان چین پرو پیکان تیر را دید، رو به پیران کرد و گفت: ای پیران! این مرد کیست که تیرکمانش چون نیزه است؟ پیران پاسخ داد در سپاه ایران من هیچ کس را به این قدرت نمی شناسم، میان ایشان گیو و طوس پهلوانان بزرگی هستند ولی نمیدانم این مرد کیست. بگذار بروم و بپرسم. چون شب گذشت هردو سپاه به جوش آمدند.  خاقان چین کاموس را بر میمنه استوار کرد. در میسره، پهلوانان هند جای گرفتند و خاقان چین در قلب لشکر قرار گرفت.  از سوی ایرانیان فریبرز بر میسره و گیو بر میمنه و سپهسالار طوس و نوذر در قلب قرار گرفتند. چون سپاهیان آماده شدند، کاموس کشانی، گرز گاو پیکر به دست، بر اسب نشست. به میدان تاخت و جلوی لشکر ایران دهنه اسب را عقب کشید و ایستاد. آواز داد، که آن جنگجوی پیاده کجاست؟ بیاید به میدان و این کمان را ببیند. که با دیدن آن عمرش به پیایان خواهد رسید.  چون فراوان لاف زد، هیچکس برای جنگ با او حرکت نکرد مگر یکی از یلان زابل بنام  "الوا"  که از شاگردان رستم بوده و هنرها از پهلوان آموخته بود. رستم به او گفت: هوشیار باش و در آب هنرهای خودت غرق مشو.  چون الوا بطرف کاموس رفت، کاموس همچون گرگی نیزه بر کف الوا زد و او را آسان بروی زمین انداخت و آنقدر با اسب بر او تاخت که خاک از خون او قرمز شد. ✨تهمتن ز الوای شد دردمند✨  ✨ز فتراک بگشاد پیچان کمند✨

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۱۴
پدرام توس انجمن ادبی پدرام توس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی